شورشیرین
به نام خدا خوب لابد بایدتوی این موقعیت بجز سفارش غذا های آماده و دست به دامن رستوران ها شدن کمی خلاقیت نشون داد و یه فکرایی کرد مثلا: به نام خدا الان که داریم مینویسیم صدای دلنشین اذان تو فضا پیچیده نمیدونیم سال آینده مثل این روزی که گذشت کجاییم و چی کار میکنیم اما ... زیارت و فاتحه و پیمان دوباره با شهدای گمنامی که همگی اسم پدرشون روح الله بود و توی کربلای خوزستان به شهادت رسیده بودن ، چیزی بود که دلامون رو صفا داد و بعد هم امامزاده رود بند ، واسطه ای که می تونست خواسته های ما رو پیش خدا مطرح کنه ! آخرش هم رفتیم حوزه ! جایی که علامه مرتضی عسکری چند وقتی یه بار تشریف می آوردن و برکت و نور بیشتری بهش میدادن! به نام خدا این بار صفحه مدیریت خانگی رو که باز میکنیم،اصلاً قصد نوشتن نداریم فقط یکی دو پیامه که باید عمومی شه،از طرفی اصلاً توی موقعیت موجود ما طبیعیه مجالی برای فکر کردن به کارهای جنبی نباید باقی بمونه... یه دفعه ... واسمون تداعی میشه.... همون پیامی رو میگیم که یکی از استادهامون(الهی خدا حفظشون کنه و خیر کثیر بشون بده)شب نیمه شعبان برامون فرستادن ... چه انتظار عجیبی ! خدا کند که بیایی ... . توی روزهای گذشته همه سعی میکردن از حضرت زهرا سلام الله علیها مطلب بنویسند،سعی میکردند از مقام و بزرگی وشأن مادرها وزن ها بنویسند،ماهم بد ندیده بودیم مطلبی درباره مقام زن بنویسیم : با این همه جالب اینه که بودا میگه: « جوهر جان پاک است اما بدی ها زنگار آن است. زنگار جان را با آب معرفت بشوی»(منجوشوریمون- گیو(منجوشری- پری پریکه- سوتره)) (3) و ما نمیدونیم آیا این گوهر جان فقط مال آقایونه؟؟!! پانوشت: به نام خدا اینقدر آپ نکردیم که به نظرمون رسید خوبه دوباره سلام کنیم! بالاخره ماراتن امتحانات هم تمام شد و اگر چه هنوز پس لرزه هاش هست اما به هر حال میشه جایی برای فعالیت های غیر درسی هم باز کرد،توی این مدتی که نمی نوشتیم اتفاقات و موضوعات جالبی برای نوشتن بود که .....حالا شاید بعداً توفیقی حاصل شد و زیر عنوان شور شیرین ثبت شدن! پیروز و پر شور باشید! کاسهها؟ سُفال صبح. زیرانداز؟ الیاف آفتاب. بالشها؟ پر ملایک. کوزه؟ لبریز شبنم. دیوار؟ کاه گلِ طراوت. پنجرهها؟ همیشه طپش. طاقچه؟ پلهای تا ملکوت. سقف؟ «سدره المنتهی او ادنی». محل سکونت؟ ضلع شمالی روستا
در پی انتشار خبر اعتراض شدید مولوی عبدالحمید، امام جمعه اهل سنت زاهدان نسبت به شبکه سوم سیما در خصوص پخش برنامه مستبصران ارجمندجناب آقای دکتر تیجانی و آقای دکتر عماد العصام، دکتر سید محمد حسینی قزوینی آمادگی خود را جهت مناظره با ایشان بدون هیچ پیش شرطی اعلام کرد.
اما:
پس از گذشت چند روز از دعوت به مناظره مولوی عبدالحمید توسط دکتر حسینی قزوینی، حوزه دارالعلوم زاهدان از رد این مناظره از سوی امام جماعت مسجد مکی زاهدان خبر داد.
حالا به نظر شما این چی رو نشون میده؟
یا یه سوال بهتر:
اگه کسی جایی کم بیاره چی کار میکنه؟
بهترین راه همینه که که آقای مولوی عبد الحمید انتخاب کردن !و گفتن حاضرن به جای مناظره مباهله کنن!!
امروز درباره یک موضوع جالب و گاهی دردسر ساز میخواهیم صحبت کنیم این بار هم دو نفری مینویسیم اما یک خواهر+یک دوست که مثل یک خواهر دیگه است(دوستی مانند خواهر!!).
موضوع اصلی:
وقتی توی محیطی خارج از خونه مهمون دارین و وقت ندارین یا امکانات آشپزی رو چی کار میکنید؟
1.کوکوی سیب زمینی(تخم مرغ + سیب زمینی)
2.کوکوی سبزی(تخم مرغ + سبزی)
3.املت(تخم مرغ +گوجه فرنگی)
4.نرگسی تخم مرغ(تخم مرغ + پیاز +گوجه فرنگی +سیب زمینی)
5.پیاز و تخم مرغ
6.کلم و تخم مرغ
7.سوسیس و تخم مرغ
8.نیمرو
9.تخم مرغ پخته +سبزیجات!
10.تخم مرغ پخته + سیب زمینی پخته
11.سبزی پلو + تخم مرغ سرخ شده
12.......الی آخر
...در ضمن بحث های اجتماعی این سوال رو من از مهمونم پرسیدم که به نظرت فردا غذا چی بخوریم؟
با آرامش تمام گفت:ما که فعلاً مدیون مرغیم،اگه نبود از گرسنگی مرده بودیم!چه مهمون با محبتی!تلاشهای من رو و خلاقیت های دو نفره مون ...همه رو به حساب خانم مرغه گذاشته بود!!
و ما هر دومون توی فکریم که اگه مرغ نبود یا اگه تخم مرغ نبود باید با چی انرژی کسب میکردیم؟!
و حالا بازم هردومون توی فکر یه غذای کم دردسر،کم وقت گیر،وخوش مزه و البته باصرفه هستیم!
برای ما تجربه خوبی بود آخه دوباره به ذهن خلاق خودمون آفرین گفتیم!
خدا به حق پیامبرمان محمد و اهل بیت پاکش سرنوشتمان را آن طور رقم بزن که جز محبت اولیایت در قلبمان نباشد و زندگی مان جز به بندگی تو صرف نگردد.
خدایا تو انگونه ای که ما میخواهیم پس ما را انگونه کن که خودت می پسندی!
ساعت 5/9 صبح پنج شنبه 29/6/86 توی حوزه علمیه الزهرا(س) دزفول، برای بزرگداشت مقام علامه مرتضی عسکری وهدیه به روح بلند ایشون مراسم ختم قرآن گرفته بودن.خبر رو ماه مهر داد و قرار شد 3تایی (ماه مهر و دو خواهر) یک ساعت زود تر بریم تا هم این روزهای آخر تابستون که تقریبا آخرین روزهایی که اینطوری میتونیم کنار هم باشیم رو دریابیم و هم کمی بیشتر باهم حرف بزنیم...
تقریبا ساعت 8 بود که ماه مهر رسید و بازم یه ماشین سواری 3نفره ! هرچند اهل سرعت غیر مجاز نستیم ولی خوب بازم جای لطفش سر جاش هست!داشتیم می رفتیم که یه هو،جایی که باید تعیین مسیر میشد ماه مهر گفت: بچه ها حالا که وقت داریم میاین بریم یه جایی؟ -کجا؟! –حالا!
خلاصه راهنما راستو زدو سر ماشینو چرخوند ،رفتیم ...مسیر تقریبا سمت سازمان تبلیغات بود ...به شوخی بهش گفتیم :نکنه هوای کلاسای ناب سازمان تبلیغاتو کردی ...
تا رسیدیم به یادمان شهدای گمنام مقابل بقعه امامزاده رود بند!(عجب ماه مهر باحالیه !خوشمون اومد!)
پیاده شدیم...
چه روز خوبی بود ...
بعد از برگشت به خونه ،دو خواهر در مورد روزی که براشون گذشته بود صحبت کردن و در مورد مقام شهدا، میگفتن شهدا واقعا آدمای عجیبی بودن !کسایی که همه چیزشون رو در طبق اخلاص گذاشتن ، رفتنو مردانه جنگیدن ، کسایی که به جرات میشه گفت عاشق و منتظر واقعی آقا بودن! عاشق امام عصرارواحنا فداه !
واژه گذشت ،ایثار، فداکاری و جوانمردی در مقابل عظمتشون کم میاره!
یاد این جمله از شهید حسین علی فرخ روز افتادن که:«ای خمپاره ها و گلوله ها بدنم را سوراخ سوراخ کنید تا شاید قطره های خونی که از بدنم بر زمین ریخته میشود فرج مولایم و فرمانده ام امام زمان (عج) را نزدیک گرداند».
ما که خوندیم و سعی کردیم درباره اش با خودمون صادق باشیم واز ثمراتش اینه که توی خیلی موقعیت ها زمزمه اش میکنیم.
شما هم بخونید وبقیش با خودتون:
تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی!
عجیب تر که جه آسان نبودنت شده عادت.
چه بی خیال نشستیم ،نه کوششی نه وفایی.
فقط نشسته و گفتیم :
همه اینا شاید واسه اینه که واقعاً بهمون نهیب میزنه
در تحصیل علم بکوشید که فرا گرفتن آن حسنه و گفتگویش تسبیح و کاوش در آن جهاد و آموختن آن به جاهل، صدقه و گسترشش موجب قربت است، زیرا علم راهنمای حلال و حرام است.طالب خود را به بهشت می کشد ، در تنهایی مونس و در غربت یار و در سختی راهنما و در برابر دشمن حربه و برای دوست زینت و زیور است، بوسیله علم ،خدا اقوامی را رفعت بخشد و آنان را در طریق خیر پیشرو قرار دهد و اعمالشان چشم انداز و آثارشان مورد تقلید و اقتباس گردد.
ملائکه به دوستی آنان رغبت کنند.
علم حیات بخش دل ها و خداوند حامل علم را در منزل دوستانش جای دهد و در آخرت هم نشینی با نیکان را نصیبش کند. علم وسیله طاعت و عبادت و شناسایی خداست. با علم به یگانگی خدا پی برند و به خویشاوندان احسان کنند. حلال و حرام را باز شناسند ،بالاخره علم چراغ راه عقل است.
تاریخ تولد: 5/3/1343
تاریخ شهادت:4/10/1364
شهرستان ماهشهر
قال امام علی علیه السلام :«قیمةُ کلِّ امرِیءٍ ما یـُحسِنُهُ».
امام علی علیه السلام میفرمایند: ارزش هر کس به مقدار دانایی و تخصص اوست.
نهج البلاغه،حکمت 81
.
.
.
.
الهی؛
وای بر ما اگر بی قیمت یا کم قیمت باشیم و یا دانشمان رهزنمان شود و کتابمان حجابمان!
غالباً توجه بزرگواران به این نکته بوده که:اسلام زن را محترم میداندو آنچه نزد اسلام کرامت ذاتی دارد روح است و روح انسان هم جنسیت بردار نیست و....
اما اینجا و توی این متن خبری از این حرفها نیست!!
ما میخواهیم بگیم بودا به زن چه نگاهی داره و زن توی آیین بودایی(که امروزه طرفداران کمی هم نداره!)چه جور موجودی معرفی میشه؟
به نظر میرسه که در دیدگاه بودا زن جز آلودگیها باشه،اما در منطق اخلاقی بودا محترمه، به این دلیل که مرد رو از زنا باز میداره و حرمت همسر مرد رو واجب میشمره.از دیدگاه بودا «بدرفتاری آلایش زن است و چشم تنگی آلایش بخشنده، و کردارهای بد، در این جهان و آن جهان آلودگی اند»(1)
اگر چه بودا زنان رو هم برای ترک دنیا بنحوی قبول میکنه اما این پذیرفتن مشروط به دو شرطه :
1.باید سلوک زن بطور کلی تحت نظر مردان راهب اداره شود.
2.در هر پانزده روز حتما خود و اعمالش را به مردان راهب عرضه کند.
و زمانیکه آناندا(یکی از گرامی ترین پیروان بودا )از او پرسید که چرا زنان محرومند؟بودا اینطور جواب داد:«از زن بکلی بر حذر باش (ای آناندا) زنان شرورند،زنان حسودند،زنان بخیل و پستند،زنان از خرد و اندیشه بدورند»
و وقتی که آناندا میپرسه:اگه به حکم ضرورت با زنی مواجه بشه چیکار کنه؟ بودا بهش میگه«در این صورت کاملا بیدار باش، اگر پیرند با آنان چون مادر سلوک کن و اگر جوانند آنها را خواهر بدان. چون زن مثل تمساح و نهنگ سهمگین و خون آشامی است که در رود زندگی منتظر مینشیند تا شناوری را صید و طعمه خویش سازد.»(2 )
1.ذمه پده(سخنان بودا) ترجمه ع.پاشایی،تهران ،انجمن فلسفه ایران،1357،ص 83.و تاریخ ادیان و مذاهب جهان، عبد الله مبلغی آبادانی، قم، انتشارات منطق(سینا) چاپ اول، تابستان 1373،ص 244.
2.ادیان و مذاهب جهان ،محمد صادق بنی حسینی، قم،ناشر:مؤلف،چاپ اول،بهار1372،صص1187-1186.
3.راه بودا، ب.ل.سوزوکی-ترجمه:ع.پاشایی، تهران ،انتشارات اسپرک، چاپ اول 1368، ص 201.
از این به بعد سعی میکنیم سالانه بروز نشیم!!!
و نام؟ فاطمه، دختر آفتاب، همسر ابوتراب.
هم صحبت؟ علی. پس از آن؟ فرشتگان آسمان و بیشتر جبرئیل. فرزندان؟ حسن، حسین، زینب، ام کلثوم.
برای پیامبر (ص) هم مادری کردهام.
فبل از تولد هم مادرم را آرام میکردم! وقتی به دنیا آمدم، فرشتهها به بهانه گهواره جنبانیام به آسمان برنگشتند. دستان محبت مریم (س) را حس میکردم، بیش از عیسی (ع) و آغوش مهربانی آسیه (س) را، افزون از موسی (ع).
مادرم زود خاموش شد و من، روشنِ خاموش بر زخمهای پدرم، مرهم مهربانی مینهادم؛ تا آنجا که هرگاه آزرده میشدم، صفحه پیشانیاش پر از خطوط اندوه بود و هرگاه شادمان، شاخه لبهایش، شکوفهزار خنده.
جشن پیوند من و علی بود. دختر مکه و پسر کعبه! مهریهام آب!
از تن در آوردم، به چشم انتظاری فقیر بخشیدم؛ پیراهن شب عروسیام را میگویم! برای میهمانی آن شب، علی زرهاش را فروخت و من تصمیم گرفتم، تا همیشه سپرش بمانم.
در خانه، هر روز آب و جارو را شرمنده لطافت اتاقهایم میکردم. لباسهای کودکانم را در تشت میانداختم و با آن، آب را تطهیر میکردم.
گندم آسیا میکردم و با آهنگ چرخش دستاسم، زمین به گردِ خورشید میچرخید و آتشفشانهای خفته در کوه، در حسرت تنورم میسوختند.
نان تازه را در سفره دستان فقیر مینهادم و خود، با سپاس پروردگار، شب را به روز میرساندم.
هر شب، از برکه چشمانم، گلهای سجاده را آب میدادم و تسبیح از طنین ذکرم، دانه دانه میشد. هر شب، جبرئیل به غار حرای سینهام، قرآن نازل میکرد.
میخواهم از خویش بگویم؛ اما چگونه؟ واژهها ابترند و من کوثر! و این کوثر را هر که زلال مینگرد، چون آینه تکثیر میشود!