شورشیرین
حضرت
استاد علاّمة طباطبائی(ره) نقل کردند از مرحوم آیة الحقّ عارف عظیم
الشَّأن آقای حاج میرزا علی آقا قاضی رضوانُ الله عَلیه که
میفرموده است:
در نجف أشرف در نزدیکی منزل ما، مادر یکی از دخترهای أفندیها فوت کرد. [1]
این دختر در
مرگ مادر بسیار ضجّه میکرد و جدّاً متألّم و ناراحت بود و با تشییع
کنندگان تا قبر مادر آمد و آنقدر ناله کرد که تمام جمعیت تشییع
کنندگان را منقلب نمود. تا وقتی که قبر را آماده کردند و خواستند مادر
را در قبر گذارند فریاد میزد که من از مادرم جدا نمیشوم ؛ هر چه
خواستند او را آرام کنند مفید واقع نشد.
دیدند اگر بخواهند اجباراً دختر را جدا کنند، بدون شک جان خواهد سپرد.
بالاخره بنا
شد مادر را در قبر بخوابانند و دختر هم پهلوی بدن مادر در قبر بماند،
ولی روی قبر را از خاک انباشته نکنند و فقط روی آن را از تختهای
بپوشانند و سوراخی هم بگذارند تا دختر نمیرد و هر وقت خواست از آن
دریچه و سوراخ بیرون آید.
دختر در شب
اوّل قبر، پهلوی مادر خوابید ؛ فردا آمدند و سرپوش را برداشتند که
ببینند بر سر دختر چه آمده است، دیدند تمام موهای سرش سفید شده
است. گفتند: چرا اینطور شده است؟
تمام طائفة دختر، سنّی مذهب بودند و این واقعه طبق عقائد شیعه
واقع شد، آن دختر شیعه شد و تمام طائفة او که از أفندیها بودند
همگی به برکت این دختر شیعه شدند
گفت: هنگام
شب، من که پهلوی مادرم خوابیده بودم، دیدم دو نفر از ملائکه
آمدند و در دو طرف ایستادند و یک شخص محترمی هم آمد و در وسط
ایستاد.
آن دو
فرشته مشغول سؤال از عقائد او شدند و او جواب میداد ؛ سؤال از توحید
نمودند جواب داد: خدای من واحد است، و سؤال از نبوّت کردند جواب
داد: پیغمبر من محمّد بن عبدالله است. سؤال کردند: امامت کیست؟
آن مرد محترم که در وسط ایستاده بود گفت: لَسْتُ لَهُ بِإمامٍ ؛ من امام او نیستم.
در این حال
آن دو فرشته چنان گرز بر سر مادرم زدند که آتش بهآسمان زبانه
میکشید. من از وحشت و دهشت این واقعه به این حال که میبینید
درآمدهام.
مرحوم قاضی
رضوانُ الله عَلیه میفرمود: چون تمام طائفة دختر، سنّی مذهب بودند
و این واقعه طبق عقائد شیعه واقع شد، آن دختر شیعه شد و تمام
طائفة او که از أفندیها بودند همگی به برکت این دختر شیعه شدند.
منبع : کتاب معاد شناسی علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی
به نقل از اینجا