سفارش تبلیغ
صبا ویژن






















شورشیرین

    معمولاً ایام تعطیلات نوروزی فرصت خوبیه که ما خانواده های ایرانی به دید و بازدید هم می‌رویم وبا هم تجدید دیدار و شنیدار می‌کنیم؛که به تبع زیادشدن وتازه شدن محبت ها رو هم در پی داره! (حتی شاهد هستیم این روزها بعضی ها تجدید قوا! اونم از نوع جرمی و حجمی اش هم دارن!)

   ومعمولاًتوی همین روزهاست که کلی اتفاقات جدید می افته وخاطرات زیاد،جالب و جدیدی به کلکسیون خاطرات و تجربه های افراد اضافه میشه!     
اگه شک دارید
همین چند روزآینده که تعطیلات تموم شد از دوستان و اطرافیانی که تعطیلات رو کنارتون نبودن بپرسین:

                                     راستی چه خبر؟تعطیلات چطور بود؟
   تقریباً مطمئنیم که جواب اینه:
   حالت اول:کلی برنامه برای خودم داشتم که هیچ کدومشون رو انجام ندادم!الا مگه مهمونی رفتن و مهمونی دادن می‌گذاشت آدم به کارها و برنامه هاش برسه؟!
   یاحالت بهترش:خیلی برنامه داشتم که فقط به بعضی‌هاشون انجام شد، برای خودم متاسفم که نتونستم به همه برنامه هام عمل کنم!(
طرف بچه مثبته‌ها!)
   اما اگه بپرسی: "کجاها رفتی؟چه اتفاقات جدیدی برات پیش اومد؟"
   هر کس می‌تونه دهها اتفاق رو واست تعریف ُکنه که هر کدومش می تونه برای یک فرد، کلی جالب و خوب و حتی آموزنده باشه!
  حالا1
. اگه طرف وبلاگ نویس باشه میگه:
   برای وبلاگم یه عالمه سوژه نوشتن پیدا کردم که هر کدومش میتونه یک پست عالی از آب دربیاد!
(واحتمالاًادامه میده:هر جا می‌رفتم دنبال سوژه بودم برای نوشتن یک پست جدید و جالب!)
    2.اگه در این حالت اگه اونی که سوال رو پرسیده اطلاع خاصی از وبلاگ نداشته باشه یا سر و کاری با نت جماعت توی مرامش نباشه میگه:
 "بابا خوبه دیگه چه کلاسی میگذاری!همش وبلاگ،وبلاگ،پست،پست!انگار نوبرشو آورده!!
   3.اما اگه سوال پرسنده خودش دستی بر این آتش داشته باشه حتی از دور! می‌دونه که طرف راست میگه!
   وبلاگ نویسی شاید فرصتی باشه برای تفکر دوباره وتلنگری برای دقت کردن وتنظیم زاویه‏دیدِ بلاگر!
چون یک وبلاگ نویس موفق، برای وبش دنبال سوژه است و سعی میکنه به موضوعات از زاویه‌های مختلف،نو و دست نخورده اونها نگاه کنه! اون میخواد از هر اتفاقی برای نوشتن یک پست جدید استفاده کنه
(اگر چه اغلب هم، درک جدید از مساله، به نوشتن پست منجر نمیشه!)
   و البته بسته به میزان دقت نظر،توجه، درایت،نوع بینش و سابقه وبلاگ نویسی و از همه این ها مهمتر تدین و اخلاصش نکته هایی رو از همون اتفاقات ریز و درشت و به ظاهر با نمک اما معمولی درک میکنه! و شاید همین مساله بتونه به اون کمک کنه تا زاویه دیدش رو به زندگی،اون طوری که خودش دوست داشته و البته باید یک انسان عاقل ژرف اندیش دقیق نگر به زندگی و پدیده ها داشته باشه آهسته آهسته بدست بیاره!
چون نوع توجه ودقت و تفکر افراد میتونه تاثیر چشم گیری روی شخصیت اونها داشته باشه و اگه این تفکر، سمت و سوی حساب شده ای داشته باشه برای رسیدن افراد به یک دید دقیق و بینشی عمیق میتونه امیدوار کننده باشه!
     پس بالاخره شاید از وبلاگ نویسی هم یک چیزی به آدم برسه!


نوشته شده در پنج شنبه 86/1/9ساعت 9:52 عصر توسط دوخواهر| نظرات ( ) |

   بعضی وقتها وقتی یه بچه کوچولو رو می بینیم زود یه سوال تو ذهنمون جرقه میزنه:این کوچولو که تازه به دنیا اومده وهنوز سرگرم دنیا نشده نیک سرشته یا شرور ؟

                           

    بحث درباره سرشت آدمی از بحث‌های مهم واساسی انسان شناسی است و ذهن خیلی از متفکران رو به خودش مشغول کرده ،در این رابطه نظریه های معروفی وجود داره که به معروف ترین هاشون اشاره می کنیم:
1.سرشت انسان بر پایه بدی وشر قرار داده شده و انسان ، گرگ انسان است.(تئوری هابز)
2.سرشت انسان نیک و خوب در نظر گرفته شده وانسان‌ها میتوانند به کسانی که ظلم می‌کنند اعتراض کنند.(تئوری جان لاک)
3.سرشت انسان خوب است ؛ ولی توان مقابله و اعتراض به ظالمان را ندارند وچاره‌ای جز تحمل برایش نیست.(تئوری ژان ژاک روسو)

   اما برای ما این وسط مهم اینه که نظر اسلام رو بدونیم واینکه دین و مذهب ما درباره سرشت بشرچه نظری ارائه میده؟!
   اسلام سرشت بشرو فطرت اونو نیک میدونه و اساس همه معاملاتی هم که با اون میکنه نیک طینتی و پاک گوهری اونه!
   اما چرا اسلام میگه که سرشت انسان پاکه؟اصلاًاگر بشر بدسرشت و گرگ بود مگه مشکلی پیش می اومد؟یا اگر همه انسانها سرشت بد داشته باشن واصل رو بر بد داتی همه انسانها بذاریم واونها به خاطر اینکه نیاز به امنیت رو احساس کردن،خودشون رو محدود کرده باشند تا به هم ضربه نزنند و همدیگر رو" پاره پاره نکنند"چی میشه؟اصلا به کجای عالم بر می خوره؟
جواب مساله اینه که:
   همون طور که میدونیم خدا انسان رو آفرید وعلت به وجود آمدن انسانه ، وانسان معلول خداست و عقل میگه باید بین علت و معلول سنخیت باشه.پس خدایی که مهربان و بخشنده،عادل و عالم وقدیره وشامل همه صفات کمالی ومتعالیه،لازمه که مخلوقش هم تجلی اون صفات باشه واین طور میشه که انسان لزوماًسرشت پاک و نیک پیدا میکنه.
   به یه بیان دیگه این طور میشه:
  
اگر اینجوره که خدا بشر رو آفریده تا به کمال وسعادت برسه باید براش زمینه و ابزارش رو هم مهیا کنه و راه رو هم نشون بده.وزمینه این که بشر به سعادت وکمال برسه اینه که فطرت پاک و خداجو وسعادت طلب داشته باشه(همون طور که ابزار رسیدن به سعادت،دادن حق انتخاب واختیار به بشر بوده وخدا به همه ما قدرت اختیار عنایت کرده وراه رو هم با فرستادن راهنما ها معلوم کرده وپیامبران الهی رو با ابزار وحی برای ما فرستاده ،ضمن اینکه پیامبر درون،عقل،هم به بشر داده شده)
   پس فطرت بشر پاکه و همه آدم‌ها سرشت نیک دارند!
   اما اگه سرشت آدمها نیک و خوبه پس چرا بعضی از ما آدمهای بد وگناه کار و خلاف کار و خطرناکی میشیم؟ مگه این نیک گوهری رو خدا به همه نداده؟؟!
   این سوال همون سوالیه که یکی از دو خواهر،از استادش پرسید(البته به دلیل مسائل امنیتی از اسم بردن ایشون معذوریم!) وکلی روش بحث وگفتگو شد.جریان پرسیدن وجوابش رو اگه خدا بخواد همین روزها براتون می نویسیم.


نوشته شده در شنبه 85/12/12ساعت 6:0 صبح توسط دوخواهر| نظرات ( ) |